هیچ لذتی بالا تر از این نیست

بعد از چند وقت مانتوی قدیمیتو ببپوشی بعد تو جیبش

پول پیدا کنی..

دیدم که میگم...



پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

مطلب اولی که میخوام عرض کنم اینکه

 

یکی پیدا نشد به ما بگه روز زن مبارک

 

انگار ما گوره زن یا همون گوره خریم...

 

بعدش اصلا تصمیم گرفتم اسم وبلاگمو بزارم

 

خاطرات یک ذهن درگیر با شوفرون(راننده ها)

 

حالا خوب روز زن کسی بمون نگفت مبارک به درک

 

همون روز تاکسی سوار میشم..دو قدم راه بود.

 

.بعد خواستم پیاده بشم گفتم آقا

 

چقدر بدم خدمتتون..برمیگرده میگه 20 دقیقه هم بدی خوبه.

 

من:؟؟؟



سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

   

  خداوکيلي نميدونم چي به اين مردا بگم...

 

خو يکي نيست بگه.......الله اکبر

 

اين چاک دهن منو وا ميکنن هييي.

 

از خدا که پنهون ني از شما چه پنهون

 

غروب از محل کارم زدم بيرون اومدم لب خيابون داد و هوار واسه تاکسي

 

بعد غيژژژژ يک پرايد مدل 60 و بوق اومد جلو پام واساد..آرياشهر.؟؟ بله خانم بيا بالا

 

بعد ما ميريم..مرده يکي چيزي حدوداي 15 يا 20 اسلي ازم بزرگتر بود

 

برو بر تو آيينه ميگه من ميخواستم سوارتون کنم باهم حرف بزنيم..

 

يعني انگار بمب هاي هيروشيما سرم خراب شد

 

گفتم جناب متوجه نشدي من منتظر تاکسي واسادم؟؟

 

کر بودي  يا کور؟؟ پررو برميگرده ميگه خو خوشم اومده...گفتم همچي پشت دست

 

بيام تو صورت نکرش!!! گفتم ببين منو ميرسوني فلکه دوم صادقيه...وگرنه شيشه ميشه

 

کف خيابونه هاع؟؟؟!!!!

 

بعد جالب اينه وقتي اينو ميگي همه گازشو ميگيرن اونم به حالت عصبانيت که مثلا


 زود گورتو گم کني..خو اسکل من جاي بچتم اينطوري هم

 

بهت بر ميخوره و مي گازي که من زودتر برم..

 

تف بهتون يعني...بدبختي داريم ماهااااا



یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

 خوب که فکر ميکنم ميبينم از ساعت 8 به بعد  فقط


بچه خوشجل موشجلا  در ترددن....


خوب من اينو گفتم که بگويم من قبل از 7 خونه ام اصلا


پ.ن: اگر اين لوکس بلاگ يک چيزي به اسم لايک داشت..اونم  نمايش عمومي


الان اين پست بالاي يک عالمه ميليون لايک ميخورد..


در همين حد..ديدم که ميگم



شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

    

  اي لعنت به اين سن و سال..اوه لعنت يعني..

 

 قريب به 4 ساله ميفهمم روز زن باس يکي بهم بگه روزت مبارک

 

تف که يکي هم نگفته تا حالا

 

نميدونم والاع من چه مشکلي دارم..کورم؟کچلم؟ فلجم..

 

والا من نميفهم..اين ياروها فکر نمکينن ما هم دل داريم..ميذارن ميرن

 

با اجازه ميخواستم بگم اي تو روحت..اي توروحت..

 

اهالي.جماعت..بانوان..اقايون ..مسلمونا..کافرا

 

بااا من دلم ميخواد يکي برام گل بخره

 

پ.ن: ميدونم بايد تا اخر عمر پاي اين اينترنت کوفتي بشينم

 

چرت و پرت بنويسم..گفتم همه بدونين



شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

  

 ي پسر همسايه مي داريم.قبلا ما با هم ي کوچولو دوس بوديم


يعني جدي جدي من اصلا نميخواستمش..


بعد امروز ما با يک تيپ افتضاح.ناخن بلند موي کثيف.واه واه واه


رفتيم بيرون تا سوپري محل. يکي دوتا چيپس و از اين صحبتا بخريم


يهو ديدم يکي زد پشتم..کمند!!

 

اوخ برگشتم ديدم يکي دراز پشت سرم واساده.


اي لعنت بر شانس بد..همون آق مهدي خودمون بود.چنان رنگي ازم پريد


بعد هي ميخواستم خجالت بکشم.گفت چيه روت نميشه من اينجوري ديدمت؟


تو همه جوري قبوله..با ي لحن خرکي بهش گفتم برو ببينيم باا..برو اونور ميخوام برم


تو کي باشي!! خلي ازت خوشم مياد


اما جدي جدي تو دلم داشتم از خجالت آب مي شدم..بعد از 1 سال و اندي ميديدمش


حالا بگذريم از اين صحبتا به جون خدا جاي برادري عجب تيکه اي شده بود..يعني ملوس..


ااااااااوف مبارک صابش



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

حالا تا من بيام به اين پدر بزرگوارم بفهمونم

 

که تو به من محرمي

 

شوعر ميکنم ميرم.هان گفته باشم..پدرم بي سوات نيست هااا.

 

فقط زيادي سنتي تشريف دارن...

 

فکر کنيد با اين حال هم اونقضه پرررو هستم

 

که باز تاپ دوبنده و از اين صحبتا بپوشم.

 

پ.ن: البت شوعر هم که گير نمياد..باس برم بميرم آيا؟



جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

 ميگم ادما چطوري ميتونن خيانت کنن؟.

چطوري ميتونن راحت برن تو بغل يکي ديگه بخوابن؟.

والا من بالشمو عوض ميکنم ديگه خوابم نميبره

پ.ن..: مسئله فکري من اين روزها



پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

 ميگم ادما چطوري ميتونن خيانت کنن؟.

چطوري ميتونن راحت برن تو بغل يکي ديگه بخوابن؟.

والا من بالشمو عوض ميکنم ديگه خوابم نميبره

پ.ن..: مسئله فکري من اين روزها



پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

یکی از مواردی که در فرهنگ بالای رانندگی مون و خیلی هم بهش کم توجه شده.

اینقدر بی انصافیم یعنی.

عرض کنم خدمتتون من الان این حادثه رو میتعرفیم شما براش یک اسمی فرهنگی بگذارید.

صبح داشتم از خیابون شلوغ با اون راننده ها تیز و بز می گذشتم با هزارتا سلام و صلوات خودمو

رسوندم وسطای خیابون.بعد ماشینی که منتظر بودم رد بشه که منم رد بشم همینجور

واساد منو نیگا ه کرد.خوب خنگ رد شو برو الان ماشین عقبی میزنه بهم.

این بود که بله ماشین زد بهم..نگران نشین اصلا آسیبی ندیدم.فقط نتیجه این شد که

بچه محل های با غیرتمون حالی از  راننده گرفتن تا قیامت یادش نره.

 



پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

درد نيست!!

به کي بگم آخه؟؟  بابا من دلم ميخواد يکي بهم بگه دوست دارم خوب!

غروبا باهاش برم ددر..بريم پارک بستني قيفي بخوريم.

البته اونروزا هم که اون بود دلم همينارو ميخواست. بود و نبودش يکي بود

آدمه بيخود! اينقدر آدمه هيچي بود که دلم هواشو نميکنه فقط ياد حسراتم که هنوز

به قول دوزتان گفتني پابرجاس رو ميکنه.

اي بابا لعنت و دوصد لعنت بر ذاتت....لعنت



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 

ببين عزيزم نرو ماله ديروز بود

امروز بهت ميگم برو..لطفا در رو هم پشت سرت ببند

من ديگه پانشم...



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

اندر حکايت من و اين اتوبوسا..

عصر با کت و کولي افتاده اومديم بيايم خونه..از کار و خستگي نا نداشتم

ميانگين بگم خدمتتون  20 دقيقه اي منتظر اتوبوس واسادم

وقتي رسيد با کلي تو سر زدن و هول دادن و فش و از اين حرفا سوار شدم..

بله يعني آويزون شدم.اين ميله مبارکو گرفتم.

از اون رو که اتوبوس قراضه تو خالي بود وقتي ترمز

مي گرفت عقب ماشين به شکلي بسيار زيبا ميرفت بالا و ميومد پايين

ماهم يک شيرجه اي ميزديم جلو و ميومديم عقب

نه يعني فکر کردم رفتم شهربازي سفينه سوار شدم!

آقا در همين هنگام يک صندلي خالي شد

به طرز وحشيانه اي خودمو انداختم رو صندلي

خوب حالا ايستگاه بعدي که مثلا نگه ميداشت

و از همون لحاظ سبکي که گفتم اين شيشه

هي خودش مثلا باز و بسته ميشد..

يعني از شدت ترمز!! قدرت خدارو ميبيني؟/

حالا رسيديم به مقصد با اين سفينه و

رفتم جلو کرايه بدم.!!شوفره بر ميگرده ميگه

خانوووممم پولتو عوض کن..يعني چنان بادي به غبغب دادم

و گفتم اول اون قراضتو عوض کن

بعد سخراني کن.به اندازه دوغت ميزنيم پنبه.

همين که هست..يعني راننده ترکيبي از رنگهاي مختلف

در عرض يک ثانيه شد.



سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, |

 
 

 

سلام احوالپرسي و از اين حرفا....

 

آقا نمايشگاه کتاب همينجوري 1000 نفر ميرن تو600 نفر ميان بيرون..

 

اينقدر شلوغه!!! بعد بازار دارن اين راننده ها و به قول بچه ها گفتني شوفرا..

 

والا 20 درصد تخفيف کتابه 50 درصد افزايش کرايه ماشين..

 

حالا اينا رو گفتم که...قصد نمايشگاه کتاب کرديم..از ميدون آزادي تا مصلي تا هفته پيش 1100 تومن بود

 

با اجازه شما ديروز خواستيم بريم مطلع شديم کرايه 2500 تومن شده..!!! يکي نيست بگه وا؟؟

 

بله! همين...

 

بعد گفتم: خوب پدر جون ماشين که همون ماشين نکنه روکش صندلي رو شستي؟ هاع؟ يا دستگيره

 

شيشه رو درست کردي؟بعد خوب مسيرم که همون بود

 

..شوفر بزرگوار گفت:(چي گفت)( زير گوش من گفت)

 

اي!!.سر رشته مطلبم از دستم خارج شد..

 

شوفر گرام گفت خانوم ترافيک قيامته..برگشتم گفتم:

 

شرمنده ريش سفيدتم..تهران کي ترافيک نداشت؟؟

 

حالا مطمئن باشيد من يک تحقيقاتي ميداني و گسترده شروع ميکنم

 

////نتيجه را متقابلا اعلام ميکنم



دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, |