اندر حکايت من و اين اتوبوسا..

عصر با کت و کولي افتاده اومديم بيايم خونه..از کار و خستگي نا نداشتم

ميانگين بگم خدمتتون  20 دقيقه اي منتظر اتوبوس واسادم

وقتي رسيد با کلي تو سر زدن و هول دادن و فش و از اين حرفا سوار شدم..

بله يعني آويزون شدم.اين ميله مبارکو گرفتم.

از اون رو که اتوبوس قراضه تو خالي بود وقتي ترمز

مي گرفت عقب ماشين به شکلي بسيار زيبا ميرفت بالا و ميومد پايين

ماهم يک شيرجه اي ميزديم جلو و ميومديم عقب

نه يعني فکر کردم رفتم شهربازي سفينه سوار شدم!

آقا در همين هنگام يک صندلي خالي شد

به طرز وحشيانه اي خودمو انداختم رو صندلي

خوب حالا ايستگاه بعدي که مثلا نگه ميداشت

و از همون لحاظ سبکي که گفتم اين شيشه

هي خودش مثلا باز و بسته ميشد..

يعني از شدت ترمز!! قدرت خدارو ميبيني؟/

حالا رسيديم به مقصد با اين سفينه و

رفتم جلو کرايه بدم.!!شوفره بر ميگرده ميگه

خانوووممم پولتو عوض کن..يعني چنان بادي به غبغب دادم

و گفتم اول اون قراضتو عوض کن

بعد سخراني کن.به اندازه دوغت ميزنيم پنبه.

همين که هست..يعني راننده ترکيبي از رنگهاي مختلف

در عرض يک ثانيه شد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, |